۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

بی جهت

همش میان به من میگن که تو چرا انقدر بی خیالی ؟

از خنده هایم انتقاد می کنند. یکی از دوستان که چند روز پیش گند بسیار بزرگی زده بود که حتی با ماست مالی هم نمی شد جمعش کرد اومد و به من گفت :« آقا من هر وقت حالم خوب نیست خنده های تو رو که میبینم حالم خوب میشه »

خیلی جالب بود که از این قضیه زیاد دل خوشی نداشت. می خواستم بهش بگم کار بدی می کنم میخوام اطرافیانم حالشون خوب باشه و الکی واسه چیز های مسخره خودشون رو ناراحت نکنند ؟

خوبان من ، این خنده های پی در پی من رو می بینید ولی از دل خونم که خبر ندارید.

( مطالعه ادامه متن به افراد مبتلا به بیماری های قلبی توصیه نمی شود )

 

بذارید یک داستان جنایی براتون تعریف کنم.

پارسال اوایل مهر ماه بود که با یکی از دوستان دلیر و کنگ فو کار که استاد بروز علی شخصا این آقا رو به شاگردی قبول کرده بودند ، قدم زنان در حرکت بودیم. سرگرم صحبت شده بودیم که یک دفعه یک پسر بچه ای از رو به رو به ما نزدیک شد و گفت : « سلام. »

بعد از چند ثانیه فهمیدیم اون پسر بچه ای که مثل دسته بیل بود ، در واقع پسر بچه ای نبود که مثل دسته بیل بود. ایشون از هم میهنان زورگیر ما بودند و یک چاقوی ناقابل زیر گلوی ما نهادند. چشم امیدم به آن دوست کنگ فو کار بود که داشت فرار می کرد. اون موقع بود که چشم امیدم کور شد و یک دستگاه موبایل یک میلیون و هشت صد هزار تومانی تقدیم زورگیرک کردیم.( زورگیرک = زورگیر کوچک )

 همه مردم داشتن نگاه می کردند. شاگرد بروز علی هم بروز داده بود و رفته بود. من مانده بودم و حوضم. 

( بی ادب خودتی )

 

چند روز بعد ، ناراحت بودیم ولی داشتیم با جمعی از یاران خنده می کردیم که یک آقای  به ظاهر محترم جلو آمد 

و گفت : « نگاه کن ، موبایلش رو دزدیدن داره می خنده. »

هیچی نگفتم. حتی محلش هم نذاشتم ولی می خواستم خفش کنم.‌ البته بماند که بعد ها آن زورگیر بی ادب را با کمک نیروی انتظامی پیدا کردیم ولی به سزای اعمالش نتوانستیم برسانیم. به لطف یکی از کارکنان دادگاه ، آدرس و شماره تلفن من به دست خانواده زورگیرک رسیده بود و همانطور که حدس زدید ، برای گرفتن رضایت مذاکراتی هم انجام شد. بنابر صحبت ها ، قرار را بر این گذاشتیم که با دریافت مبلغی رضایت دهیم. متاسفانه گزینه دیگری روی میز نداشتیم و به ناچار مجبور به انجام این کار شدیم. ( آدرس و شماره تلفنم رو داشتن )

خلاصه ، از اون موقع به بعد در انتخاب دوستانم بیشتر دقت کردم. اگر الان خود مرحوم بروس لی هم از قبر بیرون بیاد و بخواهد با من طرح دوستی بریزد ، صد در صد با شکست مواجه میشود.

 -----------------------------------------------------

پ.ن 1 : عزیزانی که می خواهند با بنده دوست شوند ، اول باید رزومه خود را  ایمیل کنند.

پ.ن 2 : همانطور که نوشتم به درخواست کنگ فو کاران عزیز پاسخ داده نمی شود.

پ.ن 3 : اولیت با افرادی است که در مسابقات رزمی مقام آورده باشند.

پ.ن 4 : نان اضافه را فراموش نکنید.

 

فرهنگ پیاده سواری - قسمت اول (طنز)

 

فکرش را بکنید که بعد از هفت هشت ساعت فعالیت ، حالا آزاد شده اید و میخواهید هر چه سریعتر به خانه تان برگردید و اگر خدا قبول کند کمی استراحت کنید. از آنجایی ما بیچارگان از نعمت اتومبیل بی بهره هستیم و متاسفانه با شهروندان خوب و توانگر استان تهران در آلوده سازی هوا نمی توانیم مشارکتی داشته باشیم ؛ باید حدود یک ربعی پیاده روی کنیم تا به ماشین های زرد یا به اصطلاح همان تاکسی ها برسیم. ( بعضی وقت ها هم سبز )

بعد از کلی منتظر ماندن در گوشه خیابان برای رسیدن تاکسی دار های عزیز بالاخره ماشین مورد نظر را پیدا می کنید و میخواهید سوارش شوید ولی اگر دیر بجنبید امکان دارد جمعیت زیادی از مسافر ها و حتی مسافرنما ها به سمت ماشین مورد نظر شما هجوم آوردند و آن موقع است که شما باید بیست دقیقه دیگر کنار خیابان بایستید و چشم به راه باشید شاید خبری از دیار دوست رسد.

حالا بعد از بیست و یک دقیقه که در صف انتظار ایستادید متوجه می شوید که مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد و کوفت هم از دیار دوست نمی رسد چه برسد به خبر.

   

       -  حال باید چه کنیم ؟

 

ببینید جواب سوال خیلی ساده است. در مرحله اول یک نفس عمیق بکشید و خودتان را به نزدیک ترین خیابان اصلی برسانید. حال باید دوباره کنار خیابان بایستید و به ماشین هایی که به سمت شما می آیند توجه کنید. البته خیلی مواظب خودتان باشید چون همانطور که مسافرنما ها منتظرند تا  تاکسیران های مظلوم کشورمان را مورد اذیت و آزار قرار دهند ، تاکسیران نما هایی هم وجود دارند که منتظرند مسافر خسته و بیچاره ای مثل شما به تورشان بخورد که مورد اذیت و آزار قرارشان بدهند. ( از نظر روحی )

 

در مرحله دوم نیازی نیست خودتان را خسته کنید فقط و فقط به ماشین هایی که به سمتتان می آیند نگاه کنید. آنهایی که مایل هستند شما را در ازای دریافت اسکناس به مقصد برسانند ، از دو روش اقدام می کنند. بعضی ها چراغ می زنند و بعضی دیگر با صدای بوق شما را مطلع میکنند.

 

در مرحله سوم باید با راننده محترم صحبت کنید و مقصد مورد نظر را به صمع ایشان برسانید اگر مقصد شما و آقای

" مسافرکش " یکی بود ، می توانید سوار ماشین شوید و به اتفاق به سمت مقصد نهایی حرکت کنید.

(  رنگ ماشین مهم نیست هر چی بود اشکال نداره )

 

       -  به همین راحتی ؟

 

نخیر دوست عزیز راحتی کجا بود ؟ هان ؟ الان وقت آن رسیده است که برایتان بگویم.

اگر در بین راه دیدید که آقای مسافرکش از مسیر منحرف شد ، اصلا نگاران نباشید فقط کافی است که یک نفس عمیق مانند مرحله اول بکشید و بعد دوباره مرحله سوم را تکرار کنید.

 

* اینجا یک گرامر خیلی مهم دارد که فقط باید جای خالی را در جمله زیر پر کنید. ( من چقدر دلسوزم )

صدایتان را صاف کنید و یک نگاهی به راننده بیاندازید و مقصد و غایت نهایی خود را به جای نقطه چین ها قرار بدید.

      " آقا مگه ............... نمیری ؟ "

 

دو حالت وجود دارد. اگر جواب مثبت بود که هیچ. راحت سر جایتان بشینید و از از ترافیک لذت ببرید.

( به مقدار کافی )

اگر هم جواب منفی بود ، به زبان ساده یعنی شما در مشت یک مسافرکش نما ، به صورت فجیعی اسیر شده اید. باز هم نگران نباشید راه حل هنوز هم وجود دارد.

طوری که راننده متوجه نشود چند فحش آبدار نصیبش کنید. مواظب باشید چون مواردی بودند که فحش ها را کمی بلند تر از حد استاندارد جهانی دادند و با دست و پای شکسته به خانه رسیدند. داشتم می گفتم که اگر جواب منفی بود این آهنگ معروف گروه کیوسک را به صورت دکلمه برای برای آن مسافرکش نمای نامرد بخوانید که میگوید :

 

" آقا نگه دار ........ آقا نگهدار من همینجا پیاده میشم " (1)

 

باور بفرمایید اگر آهنگ را حفظ بودید نیازی نیست همه آهنگ را برایش تلاوت کنید. فقط همین قسمتی که نوشتم را بگویید کافی است. بعد از این که آقا نگه داشت شما سریع از ماشین پیاده می شوید و از روی لجاجت یک اسکناس کثیف و پاره به او می دهید و قبل از اینکه راننده بخواهد کلمه ای حرف بزند سریع از ماشین دور می شوید.

حالا یک نفس عمیق می کشید و خودتان را به نزدیک ترین خیابان اصلی می سانید. در واقع برای رسیدن به خانه باید مرحله اول را تکرار کنید و ترتیبی که گفتم را ادامه دهید.

 

خیلی راحت بود نه ؟

 

_________________________________________________________

 

1 - آهنگ آقا نگه دار از گروه کیوسک ، آلبوم باغ وحش جهانی

 

 

معرفی کتاب : دیدن دختر صد در صد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل

               

                  دیدن دختر صد در صد دلخواه  در صبح زیبای ماه آوریل

                 نوشته هاروکی موراکامی

                 ترجمه محمود مرادی

                 نشر ثالث