۳ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

فرهنگ پیاده سواری - قسمت سوم (طنز)

 

توی قسمت سوم می خواهم درباره خدمات اضافه ای که رانندگان برای آسایش مسافران ، به صورت دلسوزانه و مانند پدری مهربان انجام می دهند برایتان بنویسم. البته باید این نکته را هم عرض کنم که بین پدر و راننده شاید شباهت های بسیاری به چشم بیاید ولی باید به این ضرب المثل قدیمی که می گویند :


" هیچ راننده ای محض رضای خدا مسافر نمی زنه "


توجه کرد. پدر برای رضای خدا ، برای شما همه کار می کند. ولی ، راننده همان طور که گفتم ، محض رضای خدا مسافر نمی زند و شاید بعضی وقت ها شما را شبیه چیز هایی ببیند. مثلا گاو از نوع صندق دار که می شود گاوصندق. ( بی جنبه ها فحش ندید مثال زدم )

از نظر بعضی راننده ها ، مخصوصا مسافرکش نماها ، شما مانند گاوصندقی پر از جواهر هستید که باید طی یک مسیر چند دقیقه ای ، قسمتی از آن طلای بیست و چهار عیاری که در شما نهفته است را به نحوی از شما بگیرند. البته قسمتی را خودتان راضی هستید بدهید ولی قسمت دیگر را به زور می گیرند. من به شما می گویم این نوع از رانندگان از چه ترفند هایی استفاده می کنید.

فرض کنید شما در یک ماشین نشسته اید و به سمت مقصد حرکت می کنید. راننده محترمی که ماشین را هدایت می کند دارای توانایی های ویژه ای است که می توانید با توجه به اشتها و حالات خود یکی از آپشن ها را انتخاب کنید و از آن لذت ببرید. حواستان باشد که هیچ یک از این آپشن های زیر رایگان نمی باشند و راننده درباره موضوع قیمت با شما صحبتی نمی کند.

 

برای روزهای شاد :


-          چای

-         آهنگ در خواستی ( اورجینال )

-         آهنگ در خواستی ( با صدای راننده )

-         سیگار ( برای افراد زیر 18 سال توصیه نمی شود )

-         جوک  ( چیز ندار)

-         جوک  ( چیز دار )

-         تعریف خاطره ( خاطرات لندن از زبان راننده )

-         آدامس

-         تعویض کانال رادیو

-         بالا کشیدن شیشه

-         روشن کردن کولر یا بخاری

-         دادن جواب سلام

-         خداحافظی کردن

-         ارائه رزومه شخصی ( با مدرک سیکل و دیپلم )

 

برای روزهای غمگین :

 

-         دادن جواب سلام

-         چای

-         آهنگ در خواستی ( اورجینال )

-         آهنگ در خواستی ( با صدای راننده )

-         روضه خوانی

-         تحلیل وضعیت سیاسی

-         تحلیل وضعیت اقتصادی

-         تحلیل وضعیت اجتماعی قبل و بعد از انقلاب ( با توجه به سن راننده )

-         تعریف خاطره ( مراسم ختم ممد چلغوز از زبان راننده )

-         ارائه رزومه شخصی ( با مدرک فوق لیسانس و دکترا )

-         سیگار ( نکشید دیگه )

-         فحش دادن به .......... ( جای خالی را شما باید پر کنید. مثلا شرکت دسته بیل سازی قلی و پارمیدا )

-         خداحافظی کردن


         * تذکر : قیمت ها مقطوع نمی باشند لطفا سوال نفرمایید.


این منوی انتخابی شما بود. البته برای همه صدق نمی کند مثلا بعضی از راننده ها ابتکار به خرج می دهند و گزینه هایی مانند : تقلید صدای مهستی ، اینترنت بی سیم ، _____  و ... را به لیست بالا اضافه می کنند.

من خودم داشتم با یک تاکسی می رفتم ، خیلی خوب بود ولی خدمات زیادی ارائه نکرد. وقتی پیاده شدم ، صد و پنجاه درصد روی کرایه معمولی اضافه کرده بود. درحالی که یک مورد تعویض کانال رادیو ، یک مورد تحلیل وضعیت سیاسی ، اقتصادی و چند تا فحش هم به برادران داده بود. ( البته من گوشام رو گرفته بودم )


قسمت سوم کوتاه بود ولی بسیار آموزنده و حکیمانه گذشت.


گوینده رادیو : " بچه های گل توی خونه پس باید حواستون رو جمع کنید تا شیطون گولتون نزنه.... به کبریت

دست نزنید ؛ از قریبه ها چیزی نگیرید ؛ به قریبه ها چیزی ندید ، از راننده تاکسی سیگار نگیرید...... "

مسافر : " آقا میشه کانال رو عوض کنید ؟ "

راننده : " چشم داداش ؛ حتما "

قیژ ...... قیژ ...... قیژ.....

" اخبار نیم روز را به اصلاع شما شنوندگان عزیز می رسانم "   

 

ذهن راننده : " یادم باشه یه تعویض کانال رو هم به کرایه اضافه کنم "   


_________________________________________________________________


پ.ن : همه راننده ها مثل هم نیستن.

پ.ن 1 : جنبه داشته باشید.   


تکرار و فاجعه و خیانت

چند سالی هست که وقتی با آشنایان به رستوران می رویم ٬ وقتی از از من می پرسند غذا چی می خوری ؟ 

من  با جدیت میگم « ظرف یکبارمصرف » و همه می زنند زیر خنده. حتی اگر صدبار هم این را از زبانم شنیده

 باشند ٬ برای بار صد و یکمین بار ٬ وقتی این را می گفتم می دانستم که باز هم خواهند خندید.

ولی چند ساعت پیش همین سوال تکراری را از من پرسیدند ٬ هیچی نگفتم و فقط به منوی غذا نگاه کردم. چند دقیقه ای که گذشت سعی کردم دوباره رسالت ناتمام را تمام کنم. همینکار را هم کردم وقتی دوباره ازم پرسیدند ٬ گفتم :

 « ظرف یکبار مصرف ».

اون کسی که ازم سوال کرده بود تو چشمای من نگاه کرد و فقط با سکوت جوابم را داد.

( نویسنده حس می کند چند تا فحش هم توی صندق پستی روحش موجوده )

نگاهی به جمعیت کردم و دیدم که همه با تعجب دارند من را نگاه می کنند. هیچی دیگه حسابی از طرف همونایی که تا دیروز می خندیدند ضایع شدم. شاید دیگه با خودشون میگن :

 « این مرتیکه خجالت نمی کشه !!! دیگه بزرگ شده خیر سرش. »

فکر کنم دیگه همچین سوالی رو اینطوری جواب ندم بهتره. فقط این تنها اتفاقی نبود که افتاد. بعد از این موردی که براتون تعریف کردم چند تا اتفاق دیگه هم افتاد. یکیش این بود که من گوشت خوردم. بله درست خواندید ؛ گوشت. از آنجایی که من مثلا گیاهخوار بودم و از خوردن گوشت زیاد لذت نمی بردم. ولی از روی حواس پرتی غذای گوشتی سفارش دادم و وقتی یادم آمد که یک تکه از آن را داشتم می جویدم. واقعا حس بدی بود. به خودم قول دادم دیگه صفت گیاهخوار رو برای خودم استفاده نکنم.

یه اتفاق خوب دیگه ای که افتاد این بود ؛ بعد از 9 سال سوار چرخ و فلک شدم البته نه از اون چرخ و فلک های عمودی این یکی افقی بود. یاد بچگی بخیر ...

 

__________________________________

 

(1)   این نوشته بر اساس واقعیت بود.

(2)   نویسنده غذا کوفتش شد.

(3)   یه تار موی 10 سانتی توی غذام پیدا شد.

(4)   جای شما خالی بود.

(5)   این است سزای خیانت کنندگان.

(6)    من به خودم و حیوانات خیانت کرم.

 

 

 

فرهنگ پیاده سواری - قسمت دوم (طنز)

 

چند روز پیش یک اتفاق پیاده سواری برایم افتاد که با خودم گفتم همین اتفاق که الان برای من خاطره شد و برای شما تجربه میشه رو یک قسمت کنم و بنویسم. در آخر هم یک نکته ذکر میکنم که واقعا لازمه.

 

هوا خیلی گرم بود و من هم با توجه به گزارش هواشناسی که دیشب شنیده بودم یک کاپشن کلفت پوشیده بودم. به ایستگاه تاکسی که رسیدم یک ماشین پیدا کردم و خیلی خوشحال رفتم که سوارش شوم. ( با استفاده از قوائد قسمت قبل )

در ماشین را که باز کردم دیدم فضایی برای نشستن من نیست در حالی که دو نفر بیشتر عقب نبودند. با خودم گفتم این آقا خیلی گشاد نشسته و اگر من را ببیند یک کمی به خودش فشار می آورد و جا باز می شود. با همین ایدئولوژی یک پایم را داخل گذاشتم ولی خبری نشد. دیدم که آن آقا مظلوم نگاهم می کند ، و من هم از آنجایی که خیلی آدم خجالتی و دسته گلی هستم نتوانستم به او حرفی بزنم.

 

با هزار بدبختی خودم را توی ماشین چپاندم و بعدش فهمیدم که در بسته نمی شود. دوباره نگاهی به آقای گشاد انداختم.

( از این به بعد اسمش رو آقای گشاد صدا می زنیم )

پاهایش به زاوایه 90 درجه از هم باز بودند. اگر شما هم اونجا بودید بدون گونیا همین حدس را می زدید. باور ندارید ؟

می توانید خودتان بروید و با گونیا انداره بگیرید. ( اگر آقای گشاد فکر بد کرد من مسئولیت نمی پذیرم )

کمی دیگر که فشار آوردم آقای گشاد چیزی زیر لب گفت و زاویه پاهایش شد 45 درجه و من با غرور و افتخار در را بستم. چند دقیقه ای که گذشت ، دیدم مانند یک کاغذ مچاله شده ام. صدا هایی هم از در ماشین به گوش می رسید. البته من خودم به خودرو های ساخت داخل ایمان راسخ دارم و با دلیل و مدرک می گویم که این خودرو ها از کیفیت کافی برخوردارند. (1)

 

تا نیمه مسیر رفته بودیم که من متوجه رابطه هایی بین آقای گشاد و خانمی که کنارش نشسته بود شدم. با تیز کردن گوش هایم و با بهره گیری از قدرت موشکافانه من در حل مسائل جنایی و کاراگاهی ، متوجه شدم که اون خانم همسر آقای گشاد تشریف دارند. از همان لحظه بود که ایمان آوردم پشت سر هر مرد گشاد یک زن گشاد است.

( خجالت بکشید..... من دیگه به پاهای خانمش نگاه نکردم )

در آن شرایط راننده محترم تصمیم گرفت تا ضبط ماشین را راه بیاندازد و همین کار را هم انجام داد. به مناسب ماه غمناک محرم یک آهنگ عربی نیمه شاد پخش می شد که اگر همان موقع ازش می خواستم یک کلمه از آن را برایم ترجمه کند ، مثل تاکسی تو گِل گیر می کرد. ( صدای خش خش باند ها را هم خودتان اضافه کنید )

باور بفرمایید که جای نشستن من 1/3 استاندارد جهانی بود و من الان که این متن را می نویسم هنوز باورم نمی شود که توانسته ام در آن فضای بسیار کوچک جا بگیرم. وقتی از ماشین پیاده شدم احساس آزادی را در تمام سَلالین ( جمع مکسر سلول ) بدنم نمایان شده بود.

 

خوب حالا می رسیم به آن نکته ای که قولش را به شما داده بودم.

* امروزه یک ترفند بین مسافرکش نماها ایجاد شده و متاسفانه به برخی از تاکسی دار ها هم سرایت کرده است. آن هم این است که وقتی می خواهند بقیه پولتان را پس بدهند یک اسکناس پاره به شما قالب می کنند. پس من توصیه می کنم حتما قبل از اینکه پول را در جیب خود قرار دهید آن را بررسی کنید. بعضی وقت ها از آنجایی که شما باهوش هستید ، آن پارگی را تشخیص می دهید ولی وقتی به راننده یا مسافرکش نما اعتراض می کنید ، خودش را لوس می کند و می گوید که چسب ندارد و شما باید در حقش خوبی کنید. گولش را نخورید و حواستان را جمع کنید. حتی بعضا دیده شده است که مسافرکش نما وعده و وعید به مسافر بیچاره می دهد و از یک ساعت  ک...... دادن سخن به میان می آورد.

( بی ادب. باز هم فکر بد کردی ؟ ...... کیبوردم خراب شده بود )

منظورم این بود که از شما خواهش می کنند تا کرایه را مهمان آنها باشید. اینجاست که شما دررو در بایستی گیر می کنید و مجبور می شوید اسکناس پاره را دریافت کنید.

_________________________________________________________

 

1 - یه چیزی گفتم بخندیم.