۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

نامه‌ای برای همه

این هم یکی از همان نامه‌های مسخره‌ایست که همیشه برایت نوشتم و فکر کنم حالا حالاها باید به این کار ادامه بدهم مگر اینکه اتفاق عجیبی بیفتد تا من دست بردارم.

نمی‌دانم ، شاید تو هم بک روز مثل من احساس تغییر و تحول کنی. یعنی وقتی که با خودت تنها می‌شوی و فکر می‌کنی که تا چند سال پیش چه بودی و حالا چه هستی ، بفهمی که دیگر همه چیز تغییر کرده است و دیگر نمی‌شود مثل قبل بود.

همیشه می‌گفتم « سکون نشانه‌ی مرگ است » و با همین شعار دلم را تا به امروز خوش کرده‌ بودم تا همه چیز را از یاد ببرم و تغییر و تحول درونی بتواند مسیر خود را بی‌درد سر طی کند ، وقتی که همه چیز عوض شد و تغییر کرد ، بازگشت قبل بی‌فایده و عبث می‌شود. 

اگر هنوز این احساس عجیب به سراغ تو نیامده است ، آماده باش تا با آن رو به رو بشوی و بفهمی که آدم‌ها هم مثل فصل‌ها تغییر می‌کنند اما مثل فصل‌ها به آن چیزی که قبلا بودند بر نمی‌گردند.

آماده‌ی این انقلاب باش...

فرار از عروسی

من تا امروز انقدر از عروسی رفتن فراری نبودم. بعد از کنکورِ لعنتی این بلایای غیر طبیعی داره سرم میاد. احساس می‌کنم همه چیزم را فدا کردم تا بتوانم در یک امتحان مسخره شرکت کنم. به هر حال دیگر حوصله شرکت در 3 عروسی دعوت شده  را ندارم و به دنبال دلیلی می‌کردم تا بتوانم غیبت خودم را توجیه کنم. اصلا این جشن به چه دردی می‌خوره ؟

هزار نفر رو علاف می‌کنن و میارن تو یه سالن بزرگ می‌شونن ، بعد 2 ساعت موسیقی درپیتی پخش می‌کنن و چند نفر هم اون وسط خودشون رو می‌کشن. محیط که کمی آروم شد باقالی پلو با ژله و جوجه کباب رو سرو می‌کنن و همه تا خرخره مثل چی می‌خورن ؛ یکی هم نیست که قضیه کاه و کاه‌دون رو تعریف کنه. بعدش داماد رو میارن تا با اون هزار نفر روبوسی کنه و به تولید مثل هزار جور باکتری و جا به جا شدن هزار نوع ویروس کمک کنه ، فکرش رو بکنید که اگر یه آمریکایی یا اروپایی همچین صحنه‌ای رو ببینه چه فکری می‌کنه. نمیگه این جماعت مشکل اخلافی دارن ؟


چیز !!!

بعضی وقت‌ها آدم که از دور به چیزی نگاه می‌کنه ، اون چیز خیلی قشنگ و رویایی براش جلوه می‌کنه ولی وقتی که اون چیز رو به دست میارره یا اینکه بهش می‌رسه متوجه میشه که اون چیز واقعا اون چیزی نیست که فکر می‌کرد باشه !!! ( چیز می‌تونه هر چیزی باشه مثل ماشین ، خونه ، یک فرد ، یک مکان و حتی خود چیز !!! )
وقتی که خیلی مشغول درس خوندن و مطالعه بودم با خودم فکر می‌کرد اگر سرم کمی خلوت‌تر بشه شروع می‌کنم به انجام هزار جور کار مفید ؛ اما سرم خلوت شد و به اکثر اون کارایی که می‌خواستم انجام بدم نرسیدم. یه خاطر تجربه‌هایی که داشتم و کسب کردم به این چیز !!! اعتقاد دارم که هیچ برنامه‌ای نیست که بتونه به طور کامل اجرا بشه و مجموعه یا شخصی رو که بهش عمل می‌کنه رو به صورت 100% به هدف و مقصود مورد نظر برسونه.