خدا را خوش نمیآید که این وبلاگ را ول کنیم و برویم و بعد از چند وقت بیاییم و چیزی ننویسیم و دوباره برویم...
عرضم به حضور انور مبارک شما که دیشب که ما خواب بودیم ، سفیر روسیه را در آنکارا ترور کردن و بنده خدا فوت شد. هرچند که از سیاستهای روسیه زیاد راضی نیستم و نتوانسته است رضایت اینجانب را جلب کند ، ولی من هم در کنار بقیه روئسا و مدیران و وکلا و وزرا این حمله تروریستی را که داعش مسئولیتش را نپذیرفته است را محکوم میکنم.
اتفاقا همین دیشب در آلمان یک راننده کامیون تونسیتبار خودفروخته و مزدور ، مردمی را که برای کریسمس ( کیریسمس غلطه !!! ) به خرید رفته بودند را زیر گرفت و بعد هم فرار کرد. برخلاف ترور آقای سفیر ، داعش لطف کرد و قبول زحمت کرد و مسئولیت را پذیرفت.
از همه اینها که بگذزیم ، دارم به این فکر میکنم که چقدر خوش خواب شدهایم...
البته منظور این نیست که باید مردم همیشه در صحنه ( صحنه !!! ) میرفتند و وقتی که آن آقای یگان ویژه که تروریست شده بود و داشت به آقای سفیر شلیک میکرد ، میپریدن جلوش و داد میزدن : « نه ؛ ما اجازه نمیدیمممم » و... ؛ نه آقا اصلا منظورم این هندی بازیها نیست.
منظورم این هست که ، گذشته از این صحبتها ، تبدیل به مردم بیتفاوتی شدهایم که دیگر فرق گوشتکوبیده را از گوشتکوبیده تشخیص نمیدهیم. ( معذوریت اخلاقی داشتم نتونستم مثال رو درست براتون بزنم !!! شما در این مثال گوشتکوبیده رو همون چیز در نظر بگیرید. )
داستان ما شبیه شده به داستان خر دجال... صبر کنید ببینم ؛ یعنی شما قضیه خر دجال رو نمیدونید ؟ خب اشکالی نداره. ( غصه نخور عزیزم ؛ پسته بخور )
فرهنگ معین میگه :
خر دجال : « خری است که دجال کذاب در هنگام ظهور امام زمان ( عج ) بر آن سوار میشود و از هر موی آن آوایی افسون کننده بر میخیزد. پشکل این خر در نظر مردم خرما جلوه میکند ، مردم از پی آن میدوند و جمع میکنند و پس از خوردن در مییابند که خرما نیست ، پشکل است. »