۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

دلیلی برای زندگی

روزی فرا خواهد رسید،

آری !

روزی فرا خواهد رسید که 

شکوفه را در باغ سرسبز آهن و پولاد بیابیم.

پرستوها از شهرمان پرواز کنند 

و آسمان دیگر آسمانی نباشد.

به روزی که می‌آید می‌اندیشم،

بوی تو را باید در عطرِ خوشِ دود و سرب یافت 

و شکل قامتت را باید

در آلبوم خاک گرفته‌ی خیال جستجو کرد.

جهانیان را نمی‌دانم،

ولی در آن روزی که فرا خواهد رسید،

من هنوز هم دلیلی برای زنده ماندن خواهم داشت.


کوچه‌ی شب

بگذار تا تمام مردم شهر

از کنار ما بروند...

کم ندیده‌ام کوچ مردمان خانه به دوش غمگین را

چه کولی‌وار می‌روند و 

تنها زمزمه‌ی جاری بر لب‌هایشان

سرود سرد هجرت است.

از این پس،

ماه را به خانه می‌آوریم 

پونه را از باغچه‌ی زرد می‌چینیم

کفش‌دوزک تنهایی را

برای شام به خانه دعوت می‌کنیم.

حال ما دگرگون نمی‌شود،

بگذار از همه جدا باشیم.

در میان کوچه‌ی شب،

خانه‌ای روشن خواهد ماند.

احتمال بارش باران

احتمال بارش باران

کم نیست ،

یک در هزار هم 

که باشد 

من می‌گویم 

باران خواهد بارید.

اگرچه که آسمان 

تاج سربی

بر سر نهاده است

اما ،

باران اسیدی هم 

برای رقص 

من و تو 

کافیست.

همه‌ی گلدان‌ها را

در خانه پناه می‌دهیم 

شب‌بوها ،

حسن یوسف‌ها ،

شمعدانی‌ها.

چند ساعتی

از نیمه شب 

گذشته است و

پشت پنجره 

خوابمان می‌برد؛

در انتظار آمدن باران.