خدمت شما عزیزان عرض کنم که رگ خواب را حدودا دو هفته پیش دیدم و لذت نبردم !
با خودمان گفتیم ، مشکل از کجاست ؟ نکند ما ( یعنی من ) مشکلی داریم که در سالن سینما گریه نکردیم و وسطش خسته شدیم و بعضی جاها خندهمان گرفت و مدام ساعت را نگاه میکردیم و... !
با چندی از دوستان بحث کردیم و سر و کله زدیم و دعوا کردیم و کشت و کشتار کردیم ولی نتیجهای نداشت و من باز هم قانع نشدم.
به نظر بنده ، این فیلم داستان بزک شدهای از یک زن منفعل ، عاجز و سرگشته است که بعد از یک ازدواج ناموفق ، وارد یک رابطه عاطفی با یک مرد میشود. در باب عمق این رابطه عاطفی ، همین بس که بگویم ، بعد از یک مشاجرهی سطحی ، زن وسایلش را جمع میکند و از محل زندگی مشترکشان میرود و بعد از مدتی با دریافت یک پیامک ، دوباره باز میگردد !
این زن در طول فیلم ، دائما شعار میدهد که پدرش را دوست دارد و از دور حواسش به او هست ولی با دریافت همان پیامکی که عرض کردم ، پدرش را فراموش و مسیرش را عوض میکند. بعدها متوجه میشود که پدرش مریض است و در نهایت میبینیم که سر مزارش گریه میکند.
اصلا همه این چیزهایی که گفتیم ( یعنی من گفتم ) را به کنار بگذارید ، این زن به بالای کوهی میرود و با گربهاش صحبت میکند و به او میگوید : 《خوش به حالت که مثل من به کسی وابسته نیستی ؛ خودت میتونی زندگی کنی.》! مگر کرگدن است که بتواند تنها زندگی کند ؟ گربهی خانگیست و اگر یک روز به او خوراک نرسد چهار چرخش به هوا میرود !
آقای کارگردان ، چرا پنج دقیقه نمای تکراری به ما نشان دادی تا آهنگ همایون شجریان تمام شود ؟
جوابش را خودم میدانم ، چون از اول جای مشخصی برای آن وجود نداشت ، ما مجبور شدیم پنج دقیقه لیلا حاتمی را در حال رانندگی تماشا کنیم تا بالاخره موسیقی به پایان برسد ؛ بحث جذب مخاطب ، با اسم شجریان ، هم که به جای خودش. ( اونجایی که همایون میگه : آهای خبردار و... )
خانم فیلمنامه نویس و آقای کارگردان ، وقتی یک شخصیت ( ! ) مکمل میتواند مثل همه بگوید 《باشه》، چرا شما اصرار دارید که ما از او《داکُغ》 بشنویم ؟
اصلا چرا سعی داشتید توی فیلم از زبان فرانسوی استفاده کنید ؟
درک میکنم ؛ فکر میکردید شاید با این کار بتوانید حس و حال مطلوبی را به فیلم بدهید ؛ اما...