۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

اگر یک بوفالو می‌توانست نامه بنویسد


اگر یک بوفالو می‌توانست نامه بنویسد :

《چراگاه را ترک کردیم. خودت خوب می‌دانی ولی باز هم تاکید می‌کنم، هیچکدام از ما دلش به رفتن راضی نبود؛ مجبورمان کردند که برویم.

زمستان سختی را گذراندیم‌. روز و شب راه رفتیم و تنها چیزی که پیش رویمان پدیدار می‌گشت، زمین‌های یخ‌زده‌ای بودند که تا بی‌نهایت کِش می‌آمدند و تحمل را سخت می‌کردند.

در میان راه، زمین با خون بچه‌هایمان گلگون شد. یک شب گرگ‌ها به میان گله آمدند و یک روز صیادانِ اسلحه به دست، قلب‌هایمان را نشانه رفتند. صدای شلیک‌ها تمام دشت را پر می‌کرد و تا چند ثانیه‌ی بعد از آن، تنها بویی که به مشام می‌رسید، بوی خونِ آمیخته به باروت بود.

زمستان سختی را گذراندیم؛ کاش هیچ‌وقت از میان چراگاه‌مان بزرگراهی رد نمی‌شد! 》

یادداشتی برای حادثه چرنوبیل

اولین بار، وقتی ۱۲ سالم بود، توی بازی Call Of Duty این شهربازی متروک رو دیدم. توی یکی از مراحل بازی به همراه کاپیتان پرایس باید به پریپیات، شهری که برای کارکنان نیروگاه هسته‌ای چرنوبیل ساخته شده بود، می‌رفتیم و یک نفر رو ترور می‌کردیم !

اون موقع با اینکه حتی نمی‌دونستم همچین جایی واقعا وجود داره، موقع انجام بازی غم و هیجان عجیبی رو حس می‌کردم؛ به طوری که دست‌ها و پاهایم یخ می‌کرد و کاملا مغلوب شرایط بازی می‌شدم. ( اگر بخوام روراست باشم باید بگم که واقعا می‌ترسیدم از اون مرحله. حتی بعضی شب‌ها سخت می‌تونستم بخوابم. )

امروز، ۲۶ آوریل، سی و دومین سالگرد حادثه چرنوبیل است. ۳۲ سال پیش، در نیروگاه چرنوبیل ۲ انفجار رخ داد که باعث شد در عرض ۵ ساعت ۱۳۲ نفر کشته شوند و در نهایت ۵ میلیون نفر آسیب ببینند.

حدودا ۸ سال از زمانی که این شهربازی متروک رو دیدم می‌گذره و هنوز هم برای من، پریپیات یکی از ترسناک‌ترین و غمناک‌ترین جاهای دنیاست.

نمی‌خواهم این بار هم خواب بمانم

من و ساعتم 

هر دو به خواب

رفته بودیم 

و وقتی باد سرد زمستانی

ما را از 

رویای پریشانمان 

بیدار کرد

شب شده بود.

تو تنها،

با یک دسته گل اقاقی

شهر ما (آن شهر سربی)

 را ترک کرده بودی.

از مردمان بی‌روح شهر

سراغت را گرفتم،

آنها جاده را نشانم دادند و گفتند،

 چند ساعت پیش 

از اینجا رفته‌ای.

چندین فنجون غول پیکر

قهوه‌ی تلخ آماده کرده‌ام

و از بازار کهنه فروشان

یک ساعت نو

خریده‌ام.

سال که نو شود،

شاید از همان راه بازگردی،

نمی‌خواهم این‌بار هم

خواب بمانم.

۱ نظر