۴ مطلب با موضوع «یادداشت‌های سینمایی» ثبت شده است

نگاهی به فیلم همه می‌دانند (Everybody Knows)

Everybody Knows همه می‌دانند

امروز این فیلم رو دیدم و چند نکته به نظرم اومد :


یک. پوستر فیلم طراحی بدی داره.


دو. در فیلم سکانس‌هایی من رو به یاد فیلم‌های قبلی آقای فرهادی انداخت. به عنوان مثال وقتی خاویر باردم توی مدرسه داشت درباره‌ی تفاوت آب انگور و شراب توضیح می‌داد، به یاد سکانسی در‌ فیلم فروشنده افتادم. در هر دو این سکانس‌ها به تغییر ماهیت بر اثر گذر زمان اشاره شده است. در فیلم فروشنده، تغییر انسان به گاو و در این فیلم، آب انگور به شراب.


سه. فرهادی در ابتدای فیلم، بیننده را در دنیایی جذاب وارد می‌کند و حدودا تا یک سوم ابتدایی آن، به معرفی و ترسیم شخصیت‌ها و ارتباطات بین آنها می‌پردازد. اما متاسفانه زمانی کارت‌هایش تمام می‌شود که هنوز دو سوم از فیلم باقی مانده و با گذر زمان، حوصله و شوق ببیننده افت پیدا می‌کند.


چهار. دزدیدن دختری ۱۶ ساله در مراسم عروسی توسط آشنایانش به نظر کمی ناممکن است. مگر اینکه فرهادی تدبیر ویژه‌ای اندیشیده باشد که ما در فیلم شانس دیدنش را نداشتیم!


پنج. کسی که بیشتر از همه تباه می‌شود قهرمان فیلم است. قهرمانی که معشوقش را سال‌ها پیش از دست داده، ۱۶ سال است که از پدر بودن خودش خبر ندارد، مزرعه‌اش را از دست می‌دهد، همسرش را از دست می‌دهد و چه چیزی را به دست می‌آورد؟ جمله‌ی 《خیلی ممنون》. حتی قهرمان فیلم دخترش را هم به دست نمی‌آورد زیرا که دختر با پدر غیرواقعی و مادرش به خانه برمی‌گردد و کسی که تنها می‌ماند قهرمان ماست.


سخن پایانی : این فیلم نه یک افتصاح و نه یک شاهکار سینمایی است. آقای فرهادی را در فضای امروزی سینمای ایران اگرچه که می‌توان جزو کارگردانان خوب طبقه کرد، اما در مقیاس جهانی کمی معادلات متفاوت می‌شود. 

_______________

پ.ن : کلمه‌ی پدر غیرواقعی یه خرده اذیتم کرد وقتی خواستم بنویسمش، چون یه جورایی غیرواقعی نبود.

پ.ن۱ : توصیه می‌کنم فیلم رو ببینید.

درباره‌ی فیلم رگ خواب

خدمت شما عزیزان عرض کنم که رگ خواب را حدودا دو هفته پیش دیدم و لذت نبردم !

با خودمان گفتیم ، مشکل از کجاست ؟ نکند ما ( یعنی من ) مشکلی داریم که در سالن سینما گریه نکردیم و وسطش خسته شدیم و بعضی‌ جاها خنده‌مان گرفت و مدام ساعت را نگاه می‌کردیم و... !

با چندی از دوستان بحث کردیم و سر و کله زدیم و دعوا کردیم و کشت و کشتار کردیم ولی نتیجه‌ای نداشت و من باز هم قانع نشدم.


به نظر بنده ، این فیلم داستان بزک شده‌ای از یک زن منفعل ، عاجز و سرگشته است که بعد از یک ازدواج ناموفق ، وارد یک رابطه عاطفی با یک مرد می‌شود. در باب عمق این رابطه عاطفی ، همین بس که بگویم ، بعد از یک مشاجره‌ی سطحی ، زن وسایلش را جمع می‌کند و از محل زندگی مشترکشان می‌رود و بعد از مدتی با دریافت یک پیامک ، دوباره باز می‌گردد !


این زن در طول فیلم ، دائما شعار می‌دهد که پدرش را دوست دارد و از دور حواسش به او هست ولی با دریافت همان پیامکی که عرض کردم ، پدرش را فراموش و مسیرش را عوض می‌کند. بعدها متوجه می‌شود که پدرش مریض است و در نهایت می‌بینیم که سر مزارش گریه می‌کند.


اصلا همه این چیزهایی که گفتیم ( یعنی من گفتم ) را به کنار بگذارید ، این زن به بالای کوهی می‌رود و با گربه‌اش صحبت می‌کند و به او می‌گوید : 《خوش به حالت که مثل من به کسی وابسته نیستی ؛ خودت می‌تونی زندگی کنی.》! مگر کرگدن است که بتواند تنها زندگی کند ؟ گربه‌ی خانگی‌ست و اگر یک روز به او خوراک نرسد چهار چرخش به هوا می‌رود !


آقای کارگردان ، چرا پنج دقیقه نمای تکراری به ما نشان دادی تا آهنگ همایون شجریان تمام شود ؟ 

جوابش را خودم می‌دانم ، چون از اول جای مشخصی برای آن وجود نداشت ، ما مجبور شدیم پنج دقیقه لیلا حاتمی را در حال رانندگی تماشا کنیم تا بالاخره موسیقی به پایان برسد ؛ بحث جذب مخاطب ، با اسم شجریان ، هم که به جای خودش. ( اونجایی که همایون میگه : آهای خبردار و... )


خانم فیلمنامه نویس و آقای کارگردان ، وقتی یک شخصیت ( ! ) مکمل می‌تواند مثل همه بگوید 《باشه》، چرا شما اصرار دارید که ما از او《داکُغ》 بشنویم ؟

اصلا چرا سعی داشتید توی فیلم از زبان فرانسوی استفاده کنید ؟ 

درک می‌کنم ؛ فکر می‌کردید شاید با این کار بتوانید حس و حال مطلوبی را به فیلم بدهید ؛ اما...

معرفی فیلم I Origins

I Origins

سرچشمه‌های من » که در سال ۲۰۱۴ توسط یک کارگردان جوان و با هزینه‌ای بسیار کم ( حدودا یک میلیون دلار ) ساخته شده ، حقیقتا فیلم خوبی است که کمتر مورد توجه قرار گرفته و در گیشه فروش کمی داشته است.

داستان این فیلم درباره یک دانشجوی دکتری در رشته زیست‌شناسی سلولی و مولکولی است که عادت دارد از چشم‌های افراد مختلف عکس بگیرد و از طریق همین راه به طور اتفاقی فردی را پیدا می‌کند که باعث می‌شود این سوال را از دوست و همکارش بپرسد : « تا حالا این حس رو داشتی که کسی رو ببینی و اون‌ها یک حفره خالی را در وجود تو پیدا کنن و بعد ، وقتی که برن ، اون حفره رو شدیدا خالی حس کنی ؟ »

او ( ایان گری ) به هیچ وجه به ماوراء الطبیعه اعتقاد ندارد و همیشه به همه چیز از طریق علوم تجربی نگاه می‌کند ؛ بنابراین او و دوستش برای سوال بالا پاسخی ندارند و حتی وقتی که او از دوستش این سوال را می‌پرسد ، با تمسخر او مواجه می‌شود.

کل این فیلم حول سوال زیر می‌چرخد که شخصی از « ایان » می‌پرسد :

« یک دانشمند یک بار از دالای‌لاما پرسید ، چه کار می‌کنی اگر یه چیز علمی عقاید مذهبی تو رو نقض کنه ؟

و اون بعد از کلی فکر کردن جواب داد : به تمام اون اسناد علمی نگاه می‌کنم ، به تمام اون تحقیق نگاه می‌کنم و واقعا سعی می‌کنم درک‌ش کنم و در آخر اگر مشخص شد شواهد علمی عقاید روحانی منو نقض می‌کنه ، عقایدم رو عوض میکنم.

« ایان » ، اگر یه چیز معنوی عقاید علمی تو رو نقض کنه چه کار می‌کنی ؟»

و او درحالی که از این سوال یکه خورده است ، به فکر فرو می‌رود.

اوضاع و احوال سینمای طنز ایران چطور است ؟

 

این روز ها مردم همه چیز را جدی می گیرند و فکر می کنند که طنز ، نوعی زخم زبان یا حتی فحشِ غیر مستقیم است. برخی از مردم نسبت طنز ، حالتی تهاجمی دارند. برخی دیگر که لقب " روشن فکر " را برای خود برگزیده‌اند ، طنزپردازان سینما و تلویزیون را " دلقک " و فعالیت ها آنها را جلف و زننده تلقی می کنند. البته من در بعضی از مواقع به جمعیت به اصطلاح روشن فکر و حتی کسانی که این ذهنیت را دارند حق می دهم چون بعضی از طنزپردازان این عرصه حاضر شدند به هر قیمتی مردم را بخندانند. این نقطه‌ی شروعی بود تا ماهیت طنز و هنر طنزپردازانِ حقیقی زیر سوال برود. 


اگر در فرهنگ معین به دنبال معنی کلمه طنز بگردید ، این عبارت به چشمتان می خورد : 


" عملی که جنبه های نادرست یا ناروای پدیده‌ای را مورد تمسخر قرار می دهد و هدف آن اصلاح است. "


حالا شما اگر با توجه به همین تعریف ساده و ابتدایی ، مثلا سریال های تلویزیونی ( طنز ) را مورد بررسی قرار دهید ، واقعا  دلزده خواهید شد. حتی در بعضی از فیلم ها یا سریال ها ، نه تنها هدف اصلاح نیست بلکه هدف رواج آن جنبه منفی هم هست. به نظر من تعداد کمی از فعالین این حوضه ، در جایگاه واقعی خودشان قرار دارند. آن کسانی هم که واقعا درست  فعالیت می کنند ، به اشتباه ، اسمشان می شود " دلقک".


 به قول معروف می گویند :  " تر و خشک  با هم می سوزند. "


از این ها که بگذریم ، تا به حال با خوتان فکر کرده‌اید که چرا وقتی فیلمی بی مفهوم ، مثل اخراجی ها ؛ روی پرده می رود مردم برای تماشا صف می بندند؟ 


تجربه شخصی من نشان داده است که اکتریت مردم فقط می خواهند به چیزی بخندند. وقتی با چند نفر صحبت کردم و علت را جویا شدم ، فهمیدم که بعضی ها برای فرار از استرس و فشار های روزانه به سمت این نوع فیلم ها می روند ، بعضی ها فقط برای اینکه وقت خود را شاد سپری کنند ، بعضی دیگر تحت تاثیر جو و تبلیغات قرار می گیرند و عده ای هم گفتند چون طنز بود برای دیدن فیلم آمدم. پس شرایط و اوضاع جامعه هم به نوعی مردم را به این سو می کشاند که برای تفریح ، یک فیلم یا سریال بی سر و ته را انتخاب کنند و به تماشای آن بنشینند. 


در آخر هم این مردم هستند که ضرر می کنند و پول هایشان را در جیب کارگردان می ریزند. این عامل باعث می شود که آقای کارگردان و عوامل فیلم که حالا رگ خواب مردم دستشان آمده است ، باز هم دست به ساخت همچین اثری بزنند. در واقع می توان گفت که سینما و طنز را وسیله ای برای انجام فعالیت های اقتصادی قرار داده‌اند و باز هم این مردم هستند که قربانی می شوند تا یک عده به ثروت برسند.