بعضی وقتها به حدی ناراحت میشوم که میخواهم زمین را گاز بگیرم. بدتر از آن این است که با هیچ نوع وسیلهی ارتباطی که تا به حال توسط بشر ابداع یا اختراع شده است نمیتوانم حس درونی خودم را با دیگران درمیان بگذارم. فرض میکنیم که الان میتوانم دربارهی این احساس با بقیه به طور موثر و واضح صحبت کنم و آنها را آگاه کنم ، چه فایدهای داد ولی که مردم ما یادگرفتهاند هرچه میشود و هر بلایی که سرشان میآید ، خودشان را به بیخبری بزنند و سرشان را مانند یک حیوان نجیب ( مثل کبک ) زیر برف فرو کنند.
مثلا چند وقتی است که مسئله بیآب و خشکسالی اعصاب من را مثل کوشتکوب تحت فشار قرار میدهد ولی کاری از دستم برنمیآید به جز اینکه آب کمتری مصرف کنم. مشکل من این نیست که نمیتوانم یک شبه تمام خطرات و تهدیدها را حل کنم ؛ مشکل ابنجاست که آنهایی هم که کاری از دستشان برمیآید هیچ غلطی نمیکنند.
طبق نظر بسیاری از بزرگان ( چه در خارج چه در داخل ) منطقه خاورمیانه حداکثر تا 50 سال دیگر تبدیل به منطقهای غیرقابل سکونت میشود. محسن رنانی که البته سابقه خوبی در پیشبینی رویدادها دارد ، پیشبینی کرده است که تا 4 سال آینده شاهد جنگ داخلی بر سر آب خواهیم بود. پرفسور کندوانی هم که انقدر دربارهی بحران آب و خشکسالی صحبت کرده و نوشته است که نمیدانم از کدامش برایتان بگویم. خلاصه این را بگویم که هیچکس گوش شنوا برای این حرفها ندارد و آقایان کارهای مهمتری برای انجام دادن دارند.
فکر کنم در نهایت ، وقتی که مردم به جان هم افتادهاند و دیگر کار از کار گذشته است ، مسئولین که خونشان از مردم عادی رنگینتر است ، دارند چمدانهای خود را برای مهاجرت به یک کشور خوش آب و هوا آماده میکنند.