آدم بعضی وقت ها ممکنه کار های بدی هم در کنار کار های خوبش انجام بده. البته من که به شخصه کار های نیک و خوب زیاد انجام میدم. حالا حمل بر خودارضایی نباشه ولی اصلا تخصص من در انجام کارهای خوب هست و شما باید بزرگان و شخصیت های برجسنه تاریخ را اسوه خود قرار دهید ؛ مانند یاسر ، ناصر ، فاعل ، منصور(در نقش مفعول) ، هاشم ، ابوذر و ... اصلا چرا راه دور بریم ؟ خودم اینجا نشستم و قصد دارم شما را با شیوه درست زندگی آشنا کنم. اجازه بدید تا یک حکایت عبرت‌ آموز براتون بنویسم تا شما هم یاد بگیرید و استفاده کنید.


یادم می آید در زمان طفولیت با دوستان عزیز و مهربان توی کلاس ریاضی نشسته بودیم واز شدت خستگی چشمانمان باز نمی شد. در همان زمان بود که تصمیم گرفتیم یک کار هیجان‌ انگیز انجام بدیم تا وقت سریع‌تر بگذرد و ما هم آزاد شویم و به خانه هایمان برگردیم. من یک کلوچه از کیفم در آوردم و مشغول خوردن شدم. آن دوستم هم داشت تخمه

 می شکست. معلم داشت پای تخته خرچنگ و قورباغه می کشید و حواسش به ما نبود. من متنظر موقعیت مناسبی بودم تا یک تکه دیگر از آن کلوچه ای که حسابی آب دهانم را خشک کرده بود بخورم اما یک فاجعه رخ داد ؛ کلوچه ام افتاد روی زمین. منم به آن بینش عمیقی که در درونم موج می زد ، مراجعه کردم و به یاد گرسنگان آفریقایی افتادم که اگر همین یک تکه کلوچه را داشتند چند روز بیشتر زنده می ماندند. خم شدم و برداشتمش. آن دوست مهربان حواسش نبود و من دوباره به آن بینش عمیق رجوع کردم ؛ پیام آمد که :

 « عباس کجایی ؟ اون کاری رو که گفتی با خره کردم ولی آخرش لگد زد الان بیمارستانم. »

فکر کنم خط رو خط شده بود. پیام به من نرسید و مجبور شدم طبق سلیقه شخصی عمل کنم. آن تکه کلوچه را به دوستم تعارف کردم و او هم اشک در چشمانش حلقه زد. ( صحنه رمانتیک شد ) اولش قبول نمی کرد و برای اینکه اعتمادش را جلب کنم گفتم :

 " بخور دیگه...اشکال نداره ؛ من باز هم دارم. "

 و اینگونه شد که فردا و چند روز بعدش مدرسه نیامد. هنوز هم خودش این قضیه را نمی داند ولی در آینده قول می دهم که اعتراف کنم تا از بارِ رویِ ترازوی اعمالم کم بشود. ( آی پدر روحانی ) (1)


_____________________________________________________________


1 -  با صدای دوبلور آلن دلون بخوانید.