چند روز پیش یک اتفاق پیاده سواری برایم افتاد که با خودم گفتم همین اتفاق که الان برای من خاطره شد و برای شما تجربه میشه رو یک قسمت کنم و بنویسم. در آخر هم یک نکته ذکر میکنم که واقعا لازمه.

 

هوا خیلی گرم بود و من هم با توجه به گزارش هواشناسی که دیشب شنیده بودم یک کاپشن کلفت پوشیده بودم. به ایستگاه تاکسی که رسیدم یک ماشین پیدا کردم و خیلی خوشحال رفتم که سوارش شوم. ( با استفاده از قوائد قسمت قبل )

در ماشین را که باز کردم دیدم فضایی برای نشستن من نیست در حالی که دو نفر بیشتر عقب نبودند. با خودم گفتم این آقا خیلی گشاد نشسته و اگر من را ببیند یک کمی به خودش فشار می آورد و جا باز می شود. با همین ایدئولوژی یک پایم را داخل گذاشتم ولی خبری نشد. دیدم که آن آقا مظلوم نگاهم می کند ، و من هم از آنجایی که خیلی آدم خجالتی و دسته گلی هستم نتوانستم به او حرفی بزنم.

 

با هزار بدبختی خودم را توی ماشین چپاندم و بعدش فهمیدم که در بسته نمی شود. دوباره نگاهی به آقای گشاد انداختم.

( از این به بعد اسمش رو آقای گشاد صدا می زنیم )

پاهایش به زاوایه 90 درجه از هم باز بودند. اگر شما هم اونجا بودید بدون گونیا همین حدس را می زدید. باور ندارید ؟

می توانید خودتان بروید و با گونیا انداره بگیرید. ( اگر آقای گشاد فکر بد کرد من مسئولیت نمی پذیرم )

کمی دیگر که فشار آوردم آقای گشاد چیزی زیر لب گفت و زاویه پاهایش شد 45 درجه و من با غرور و افتخار در را بستم. چند دقیقه ای که گذشت ، دیدم مانند یک کاغذ مچاله شده ام. صدا هایی هم از در ماشین به گوش می رسید. البته من خودم به خودرو های ساخت داخل ایمان راسخ دارم و با دلیل و مدرک می گویم که این خودرو ها از کیفیت کافی برخوردارند. (1)

 

تا نیمه مسیر رفته بودیم که من متوجه رابطه هایی بین آقای گشاد و خانمی که کنارش نشسته بود شدم. با تیز کردن گوش هایم و با بهره گیری از قدرت موشکافانه من در حل مسائل جنایی و کاراگاهی ، متوجه شدم که اون خانم همسر آقای گشاد تشریف دارند. از همان لحظه بود که ایمان آوردم پشت سر هر مرد گشاد یک زن گشاد است.

( خجالت بکشید..... من دیگه به پاهای خانمش نگاه نکردم )

در آن شرایط راننده محترم تصمیم گرفت تا ضبط ماشین را راه بیاندازد و همین کار را هم انجام داد. به مناسب ماه غمناک محرم یک آهنگ عربی نیمه شاد پخش می شد که اگر همان موقع ازش می خواستم یک کلمه از آن را برایم ترجمه کند ، مثل تاکسی تو گِل گیر می کرد. ( صدای خش خش باند ها را هم خودتان اضافه کنید )

باور بفرمایید که جای نشستن من 1/3 استاندارد جهانی بود و من الان که این متن را می نویسم هنوز باورم نمی شود که توانسته ام در آن فضای بسیار کوچک جا بگیرم. وقتی از ماشین پیاده شدم احساس آزادی را در تمام سَلالین ( جمع مکسر سلول ) بدنم نمایان شده بود.

 

خوب حالا می رسیم به آن نکته ای که قولش را به شما داده بودم.

* امروزه یک ترفند بین مسافرکش نماها ایجاد شده و متاسفانه به برخی از تاکسی دار ها هم سرایت کرده است. آن هم این است که وقتی می خواهند بقیه پولتان را پس بدهند یک اسکناس پاره به شما قالب می کنند. پس من توصیه می کنم حتما قبل از اینکه پول را در جیب خود قرار دهید آن را بررسی کنید. بعضی وقت ها از آنجایی که شما باهوش هستید ، آن پارگی را تشخیص می دهید ولی وقتی به راننده یا مسافرکش نما اعتراض می کنید ، خودش را لوس می کند و می گوید که چسب ندارد و شما باید در حقش خوبی کنید. گولش را نخورید و حواستان را جمع کنید. حتی بعضا دیده شده است که مسافرکش نما وعده و وعید به مسافر بیچاره می دهد و از یک ساعت  ک...... دادن سخن به میان می آورد.

( بی ادب. باز هم فکر بد کردی ؟ ...... کیبوردم خراب شده بود )

منظورم این بود که از شما خواهش می کنند تا کرایه را مهمان آنها باشید. اینجاست که شما دررو در بایستی گیر می کنید و مجبور می شوید اسکناس پاره را دریافت کنید.

_________________________________________________________

 

1 - یه چیزی گفتم بخندیم.